رهایی

ساخت وبلاگ
امروز با پدرم حرف می زدم و از بحران چهل سالگی برایش میگفتم. جالب بود که فهمیدم او هم بیست سال پیش، همین حالات پر فشار روحی را تجربه کرده است. گفت تقریباً از سی و هشت تا چهل و سه سالگی درگیر بوده ولی به مرور زمان مسائل درونی اش حل و فصل شده و کم کم به رضایت درونی رسیده است. در اوج نارضایتی‌هایش از خانه، ماشین، شغل، درآمد و همسر، به این فکر می کرده که همه را بگذارد و برود سراغ آرزوها و فرصت های از دست رفته ی خودش، پی خواسته ها و ایده آل هایش! دقیقاً شبیه همین احساسات، عواطف و هیجاناتی که در حال حاضر من با آنها دست و پنجه نرم میکنم. گاهی اوقات دلم می خواهد همه را بگذارم و بروم پی خواسته های واقعیِ خودم! خودم باشم، خود خودم هر چند که خوشایند و یا عرفِ جامعه نباشد. بروم پی عشقم، علاقه هایم، استعداد و توانایی هایم!اما پدرم می‌گفت اگر دوام بیاوری و این چند سال بگذرد، آن تمایلات عجیب و افکار غریب از بین می روند و دوباره به ثبات خواهی رسید.دانستنِ اینکه این آشفتگی ذهنی مقطعی و موقت است گرچه کمک میکند، اما تاثیر شگرفی در تغییر احوالم ندارد! سخت مشغول جنگی درونی ام و امیدوار که به زودی به صلحی زیبا و آرامش‌بخش بیانجامد. رهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 7 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت: 15:38

میگویند کسانی که خودشان نبوده اند بیشتر دچار این بحران می شوند. شاید از کودکی هر زمان که بر خواسته های واقعیِ خود پافشاری می کردم توسط اطرافیان سرکوب شده ام که چشم باز کرده و دیدم رضایت دیگران برایم بسیار مهم شده است؛ در واقع تا زمانی که رفتارم خوشایند خانواده و مطابق با عرف جامعه بود، تشویق و توجه دریافت کرده و زمان هایی که دقیقاً خودِ حقیقی ام بودم، شاهد ناراحتی مادر و بهم ریختگی های اطرافیان و بعدها حتی همسر می شدم. ذات و شخصیت درونیِ بی چهارچوبی داشتم. رسم و عرف و سنت های بی دلیل جامعه برایم بی معنا بود ولی عرف آن زمان اجازه نمی داد اینها را ابراز کنم، مثلاً بگویم مگر لحظه ی تحویل سال چه تفاوتی با زمان های دیگر دارد؟ چرا باید برای فوت نزدیکان سیاه بپوشیم؟ چه دلیلی دارد در مهمانی خودمان را بزک دوزک میکنیم و برای هم قر می دهیم؟ چرا باید مدام برای امامان عزاداری کنیم؟چرا آدمها بچه می آورند؟چرا خدمات پذیرایی در خانه مسئولیت دختر است؟ چرا تا آخر عمر باید در یک شهر و یک خانه زندگی کنیم و مدام وسیله برای خانه بخریم؟ چرا باید صبح و ظهر و شب کارهای تکراری کنیم؟ و چرا فلان و چرا بهمان و صدها سوال و چرای بی و یا با ربط دیگر...اما در اوج جوانی و بخصوص اندکی پس از ازدواج، ذات سرکش خود را زنده زنده دفن کردم، غافل از آن که این هیولا نمی میرد بلکه در سکوت نظاره گر است و منتظر فرصتی برای گسستن هر چه بند و افسار! رهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 21 اسفند 1402 ساعت: 15:38

همانطور که گفتم توانایی گفتاری من چندان قوی نبود و چنگی به دل نمی زد. مخصوصاً در چیدن زیبای کلمات و جملات کنار هم، بی وقفه صحبت کردن، به نتیجه رساندن موضوع و تفهیم به طرف مقابل، هیجان زده نشدن هنگام صحبت و ...گذشت و گذشت تا دختری جوان شدم و طبق رسم روزگار خواستگارانی آمدند و رفتند تا اینکه من به یکی از آنها که در ابتدا زیاد به دلم ننشسته بود جواب مثبت دادم. چرا؟به خاطر توانایی کلامی بسیار بالای ایشان، که در کسری از ساعت با خوب صحبت کردن چه از لحاظ محتوا و چه از منظر شیوایی بیان توانست نظر مرا تغییر داده و توجهم را به خود جلب نماید.حال توجه ایشان به کدام ویژگی در من جلب شده بود؟ به سررسیدی که در دست داشتم! سررسیدی که همه ی حرف ها، خواسته ها، اهداف کوتاه و بلند مدت، نقاط قوت و ضعفم، بایدها و نبایدهای زندگی مشترک را با رسم شکل و نمودار در آن نوشته بودم و از روی آن سرفصل ها حرف می زدم زیرا نوشتن برای من از حرف زدن ساده تر بود و این آقای عزیز -که اکنون همسر محترم بنده است- این دفتر و دستک داشتن را گذاشته بود به حساب جدیت و برنامه ریزی من در کارها و خیال کرده بود که عجب دختر مدیر و مدبری!به هر ترتیب ما با هم ازدواج کردیم و تا چندین سال بعد از ازدواج، هر زمان که حرف و خواسته ی مهمی داشتم و یا در موضوعی با هم اختلاف نظر داشتیم، شروع می کردم به نوشتن نامه برای همسرم و معمولاً هم این کار جواب می داد و موضوع حل میشد.در سالهای اخیر به جای نوشتن روی کاغذ، از پیام‌رسان های مجازی برای این کار استفاده می کنم؛ من چندین خط مینویسم و همسر محترم سر فرصت مناسب، چندین ساعت راجع به آن صحبت می کند.طی سالها زندگی مشترک و چندین سال تدریس در مدرسه، متوجه شدم که باید بیشتر روی یادگیریِ مهارت سخن گفتن کا رهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 6 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 14:24

یکی دو ساعت پیش کم آوردم، بد هم کم آوردم. در مورد مسئله ای که سالیان سال حلش را خواسته ام و نشده، به نقطه ی ناامیدی مطلق نزدیک شدم؛ بی آنکه اطرافیان متوجه شوند هق هق گریستم. با تمام وجود و از عمق جان از زنده بودن و زندگی کردن استعفا دادم‌...اما ناگهان مفهوم این آیه در ذهنم پیچید که : «از رحمت و مهربانی خدا ناامید نشوید» توانستم خودم را جمع و جور کرده و ادامه دهم...بعد آمدم به وبلاگ سری بزنم و حال و هوایم را عوض کنم که همان ابتدای لیستِ بروز شده شده ها، مقاله ای خواندم با عنوان ایمان و تاب آوری که جملاتش برایم راهگشا بود. تصمیم گرفتم مهمترهایش را به صورت شخصی سازی شده اینجا بنویسم که هم خودم یادم نرود و هم شاید به درد خوانندگان و دوستانم بخورد:- «وقتی تاب آوریِ طبیعی که در کودکی داشتیم نمی تواند فشار را تحمل کند، باعث می شود که ضربه روحی را تجربه کنیم و احساس درماندگی و بی ارزشی کنیم»- «در حالی که تاب آوریِ طبیعی در همه ی ما وجود دارد، بزرگسالان باید تاب آوریِ انطباقی را پرورش دهند و در جایی که وجود ندارد، آموزش های لازم برای بازیابی آن را بیاموزند.»- «افرادِ تاب آور این توانایی را دارند که در مواجهه با شرایط سخت پیشروی کنند»- «ایمان و امید عناصر حیاتی تاب آوری هستند» رهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 7 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 14:24

تعداد محدودی از وبلاگ هایی که از منظر خاصی برایم جالب هستند را در لیست دوستان قرار داده ام تا از بروز شدن مطالبشان مطلع شوم. یکی از آن وبلاگها که حس خوبی به من میدهد این است:http://jazb2023.blogfa.com/post/127وبلاگ شیرین وبلاگی ست که دیدگاهِ پاک، ساده و سپاسگزاری با دقت و منظمش حالم را خوش میکند. هر روز صبح یه پست سپاسگزاری در مورد چیزهایی می‌نویسد که توجهی به خیلی از آنها نداشته ام چه برسد برایشان سپاسگزار باشم. خواستم به وسیله ی معرفی وبلاگش به دیگران از وجود خودش سپاسگزاری ویژه کرده باشم. رهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 6 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 14:24

شاید این نوشته را رمزدارش کنم تا بتوانم هر چه در این ذهن آشفته دارم بی پروا به شکل واژه های پارسی در بیاورم. می‌نویسم تا آخرش ببینم به کجا می رسد و آیا نیاز به رمز می شود یا نه!من اهل ادبی نوشتن نیستم و همین حالا هم با زحمت بسیار دارم این طور ادیبانه می نویسم و علتش را خوب می دانم. من در محیط فرهیخته ای به دنیا نیامده و رشد نیافتم. نه اینکه آدم های اطرافم بی ادب و نامحترم باشند نه! بلکه برعکس بسیار هم انسان های به معنای واقعی انسانی بودند، اما خب از گذشته های دور در خانه، خانواده و حتی در خاندان نزدیک و دورمان هم فرهیخته سخن گویی و ادیبانه نویسی هیچ ارزش و جایگاهی که نداشته هیچ، بلکه با دیده ی تحقیر به آن نگریسته می شد! ادبیات و شعر که گهگاه رسماً مورد تمسخر قرار گرفته و تلف نمودن وقت و خزعبلات بی معنا به حساب می آمدند.در دنیایی که من در آن بزرگ شدم، هر که کم حرف تر بود با ابهت تر دیده شده و از اینرو نیمی از اقوام همیشه خود را نزدیک به مرز خاموشی دائم نگاه می داشتند و اگر هم بعد از مدتی چند واژه از دهان های مبارک به فضای بیرون می راندند آن جملات با ادبیات کوچه و بازاری برای مردان و خاله زنکی برای خانم ها شکل می گرفت. به همین دلیل و هزار و یک دلیل دیگر که بیانشان از حوصله خارج است، توانایی کلامی ما رشد چندانی نیافت.علیرغم هوش نسبتاً خوبی که داشتم و بدون تلاش تقریباً همیشه شاگرد اول میشدم - آن هم در آن سالهای تحصیلی بی ارفاق که تفاوت بین شاگرد اول و دوم گاهی فقط یک یا دو صدم در معدل بود - توانایی کلامی ام به علت محدودیت دایره ی واژگانی چندان قوی نبود. رهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 32 تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1402 ساعت: 13:57

چه عالی که هنوز کودک درونم زنده ست و اجازه ندادم که بمیرد و از بین برود. خوشحالم و خدا را هزاران بار شکر که باورهای غلط نتوانستند آن نور درونم را به کلی خاموش کنند. اگرچه این نور زیبا گهگاه ضعیف و کم سو شده اما با اندک جرقه ای دوباره درخشان و همانند سابق پرشور و حرارت می گردد.کودک زیبای درون من، روح لطیفم!مرا ببخش که در طول زندگی گاه با انتخاب های نادرست، تو را از عشق راستین محروم کردم.تو لایق عشق، محبت، قدردانی و سپاسگزاری هستی!پاکی، صداقت، نشاط، شور و اشتیاقت را درک کرده و خودم دوستدار، مشوق و مراقبت هستم. نگران نباش عزیزترینم.رهای من!خودم همه چیز را برایت درست میکنم و دست نوازش از سرت بر نمی دارم... نترس و راحت باش دختر ناز و کوچک... رهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 17 بهمن 1402 ساعت: 13:57

یکی از آسیب‌هایی که مهارت کلامی پایین برایم به ارمغان آورد قبول خواسته های جمیع خلق الله بود.«نه گفتن» به درخواست های دیگران برای من معنایی نداشت. همیشه به همه جواب مثبت می دادم و این موافقت نه از سر رضایت بلکه به علت کم بودن دایره ی واژگان و جملات بود. در واقع نمی‌دانستم وقتی اطرافیان از من چیزی میخواهند که من آن را نمیخواهم و از درون دارم منفجر میشوم، این مخالفت را در لحظه چگونه و با چه کلام و لحنی به گفتار دربیاورم که هم مودب باشم و هم از حق خودم نگذرم و مخالفتم را ابراز کنم.این قضیه در سنین مختلف و در همه جای زندگی ام، آنقدر تکرار و تکرار شد تا بالاخره به ستوه آمدم . در واقع جهان و کائنات آنقدر تحت فشار قرارم داد تا بفهمم که باید تغییر کرده و این ویژگی را اصلاح کنم.یکی از همین واقعه های پرتکرار، پذیرفتن مهمان های سرزده و بدون برنامه‌ریزی بود. از آنجا که چندسال بعد از ازدواج به شهری خوش آب و هوا مهاجرت کردیم دائم با تماس هایی مواجه می شدم با مضمون زیر:« سلام ما امشب داریم میایم خونتون تا آخر هفته هم می مونیم»«سلام ما فردا میایم خونتون »«سلام ما آخر هفته داریم میایم پیشتون»و چندین سال تحت هر شرایطی، قدمِ هر کسی را که چنین جملاتی می‌گفت به روی تخم چشمان پذیرفته و به علت راه دور چندین روز پذیرایی می کردم.یعنی فرقی نمی کرد که باردار بودم یا به علاوه ی دو بچه ی مدرسه ای، نوزاد هم داشتم، یا مشغول نوشتن پایان نامه یا بیمار بودم و یا هر شرایط دیگری ... در هر صورت دست رد به سینه ی کسی نمی زدم.بعد از چند سال، چشم باز کردم و دیدم در طول هر ماه تقریبا دو الی سه هفته اش در خانه ی ما مهمان است و دیگر من نزدیک به مرز جنون ام، اما همچنان ظاهر و کلامم زیبا و آرام و صد و هشتاد درجه متفاوت ا رهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 12:23

ارتباط انسانی یعنی ربط و پیوستگی داشتنِ یک نفر با یک یا چند آدم دیگر .

ارتباط را از راه های مختلفی میتوان برقرار کرد مثل ارتباط قلبی، ارتباط چشمی، ارتباط کلامی، لمسی، نوشتاری و یا راه های دیگر.

حالا سوال من این است که چه چیز باعث میشود که این احساس نیاز به برقراری ارتباط، ناگهان در کسی اوج می‌گیرد ؟؟!!

رهایی...
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 12:23

چه عالیست که هنوز کودک درونم زنده ست و اجازه ندادم که بمیرد و از بین برود. خوشحالم و خدارا هزاران بار شکر میکنم که باورهای غلط نتوانستند آن نور درونم را به کلی خاموش کنند. وگرچه این نور زیبا گهگاه ضعیف و کم سو شده اما با اندک جرقه ای دوباره درخشان و همانند سابق پرشور و حرارت می گردد.کودک زیبای درون من، روح لطیفم!مرا ببخش که گاهی با انتخاب های نادرست، تو را از عشق راستین محروم کردم.تو لایق عشق، محبت، قدردانی و سپاسگزاری هستی!پاکی و صداقت و شور و نشاط و اشتیاقت را درک میکنم و خودم دوستدار و مشوق و مراقبت هستم. نگران نباش عزیزترینم.رهای من!خودم همه چیز را برایت درست میکنم و دست نوازش را از سرت بر نمی دارم... رهایی...ادامه مطلب
ما را در سایت رهایی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rahaieea بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 12:23